جمله یاران تو سنگند و تویی مرجان چرا
جمله یارانِ تو سنگند و تویی مرجان چرا ؟ |
آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا ؟ |
|
چون تو آیی جزو جزوم جمله دستک میزنند |
چون تو رفتی جمله افتادند در افغان چرا ؟ |
|
با خیالت جزو جزوم میشود خندان لبی |
میشود با دشمن تو مو به مو دندان چرا ؟ |
|
بی خط و بیخالِ تو این عقل امی میبَود |
چون ببیند آن خطت را میشود خطخوان چرا ؟ |
|
تن همیگوید به جان پرهیز کن از عشق او |
جانْش میگوید حذر از چشمه حیوان چرا ؟ |
|
روی تو پیغامبر خوبی و حسن ایزدست |
جان به تو ایمان نیارد با چنین بُرهان چرا ؟ |
|
کو یکی بُرهان که آن از روی تو روشنترست ؟ |
کف نبُرَّد کفرها زین یوسف کنعان چرا ؟ |
|
هر کجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت |
برنروید هیچ از شهدانهی احسان چرا ؟ |
|
هر کجا ویران بوَد آن جا امید گنج هست |
گنج حق را مینجویی در دلِ ویران چرا ؟ |
|
بی ترازو هیچ بازاری ندیدم در جهان |
جمله موزونند عالم نبوَدَش میزان چرا ؟ |
|
گیرم این خربندگانْ خود بارِ سرگین میکشند |
این سواران باز میمانند از میدان چرا ؟ |
|
هر ترانه اوّلی دارد دلا و آخری |
بس کن آخر این ترانه نیستش پایان چرا ؟ |
معنی ابیات
بیت اول
دوستان و رفقای تو همگی مثل سنگن. تو چرا مانند شیشه حساس هستی؟
بیت نهم
هر جا که ویران باشه، اونجا گنج ها رو مخفی میکنن. چرا در دل شکسته ات دنبال گنج حق نمی گردی؟